شعر زیر را خطاب به دکتر اعلمی آل آقا رییس دانشگاه رازی سرودم:

ز اینجا میکنم بر تو سلامی اعلمی جان

که باشد در پسش اندک کلامی اعلمی جان

رئیس گشتی به دانشگاه رازی خوش به حالت

بود تبریک مردم نا تمامی اعلمی جان

به دانشجو بکن مهر و محبت، چون که حالا

ز دانشجویی ات گشتی مقامی اعلمی جان

به دانشجو مکن بی احترامی چون که آن وقت

رسد نفرین به تو هر صبح و شامی اعلمی جان

چه گویم با تو از احوال رازی ای رییسا

که از سلفش غذا آید به خامی اعلمی جان

حراست را چه وصفی کامل آید کو در اینجا

گهی شل می نماید گه نظامی اعلمی جان

نظافت نمی گویم چگونست، چون برامان

نمانده نه دماغی، نه مشامی اعلمی جان

ز استادان چگویم من برایت یا ز تدریس

که آموزش ندارد هیچ قوامی اعلمی جان

چه گویم از پس و پیش کردن این امتحانات

که مشروطی شده اصل مدامی اعلمی جان

اگر دادی بدین جا و بدین اوضاع تو سامان

در آن گه می توان گفت با مرامی اعلمی جان

اگر تغییر دهی این وضعیت را زین وخامت

شوی نزد همه آنگه گرامی اعلمی جان

وگر نه چون روی تو از ریاست، نیک می دانی

که دانشجو بگوید رفت و هورا، جانمی جان